ال آیال آی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

برای دخترم الی...,

سلام عزیزم

سلام عزیز تر از جونم درسته هر لحظه کنار همیم اما خیلی وقتا دلم برات تنگ میشه دلم برای شییطونی هات حتی وقتی میخوابی دلم برات تنگ میشه !!!!!!!   تو واقعا خود عشقی ال آی!!!!!!!!   تازگی ها طوطی شدی هرچی میگم توهم تکرار میکنی میگی  آدش دون.....یعنی آرش جون.... الهی قربون اون شی رین زبونی هات برم من ......زندگی منو ارش رو خیلی شیرین کردی با جود تو زندگیمون همیشه عاشقانه است   خدارو هزار بار شکرررر میکنم برای وجود با ارزش تو که کنار منو ارشی   ...
26 فروردين 1392

برای الی

  سلام عزیزم خیلی وقت بود نیومده بودم برات بنویسم اما اصلا برای من وقت نمیزاری همش دنبال تو ستم که یه وقت نخوری با کله زمین........!همش در حال بازی و شیطونی هستی عاشق بادکنکی! فسقلی من مامانی برات یه موتر خریده که باهمش می خوری زمینی و باهاش بازی میکنی راستیییییییی یه قربون تو برم که داری  منو وقتی ی خوای میگی مااااااااااماااااااااااا   خیلی خوشحالم که اولین کلمه ای که گفتی مامان بود .تازگی ها هم میگی آدس!!!!!!!!!یعنی آرش هههههههه بابا نمی گی ای دخمل شیطون     عاشق پیشی هم که هستی همش میریم بیرون دنبال پیشی میگردی!   چند روز پیشم زلزله اومد خیلی ترسیدیم تو تو رو تو ...
4 شهريور 1391

میم مثل مادر....

  وقتی تورا در قلبم حس می کنم و همه وجودتت را بو می کنم .........   می فهمم که مادرم و همه وجودم پر از شگکر می شود..دختر عزیز تراز جان ..همه وجودم ..با وجود تو احساس مادر بودن را درک کردم ...عاشقت شدم وتصویر معصومانه ات در قلبم هک شد ال آی همیشه ماندگارم تو آمدی وو همیشه کنارم هستی باوجود تو تنهایی را دیگر حس نمی کنم همیشه عاشقت هستم   ...
30 تير 1391

شعر

  تـمام غصه ها از همان جايي آغاز مي شوند كه، ترازو بر مي داري مي افتي به جان دوست داشتنت . انـدازه مـي گـيـري ! حسـاب و كـتـاب مـي كـنـي ! مقـايـسـه مـي كـنـي ! و خدا نـكـنـد حسـاب و كـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا كـه زيـادتر دوستش داشته اي ، كـه زيـادتـر گذشـتـه اي ، كه زيـادتـر بـخـشـيـده اي ، به قـدر يـك ذره ، يك ثانيه حتي ! درست از همانجاست كه توقع آغاز مي شود و توقع آغاز همه ي رنج هايي است كه به نام عشق مي بريم…! ...
20 تير 1391

داستان درخت

  مردي چهار پسر داشت. آنها را به ترتيب به سراغ درخت گلابي اي فرستاد كه در فاصله اي دور از خانه شان روييده بود: پسر اول در زمستان، دومي در بهار، سومي در تابستان و پسر چهارم در پاييز به كنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست كه بر اساس آنچه ديده بودند درخت را توصيف كنند . پسر اول گفت: درخت زشتي بود، خميده و در هم پيچيده. پسر دوم گفت: نه.. درختي پوشيده از جوانه بود و پر از اميد شكفتن. پسر سوم گفت: نه.. درختي بود سرشار از شكوفه هاي زيبا و عطرآگين.. و باشكوهترين صحنه اي بود كه تابه امروز ديده ام. پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغي بود پربار از ميوه ها.. پر از زندگي و زايش! مرد لبخندي زد و گفت: همه شما درست ...
18 تير 1391

برای تودخترم

  دختر عزیز من همه چیزهای خوبو تو این دنیا باید به کسایی خرج کرد که ارزش خوبی رو داشته باشن ...........   هر کسی ارزش نگاه های تو را ندارد هرکسی ارزش خنده های تورا ندارد هرکسی ارزش آغوش تورا ندارد هرکسی ارزش دوست داشتن ندارد هرکسی....   همیشه با چشمان باز قدم بردار و دستانت را از دستم جدا نکن همه جا پراند از گرگهایی که معصومیت تورا می خواهند.........دوستت دارم   ...
18 تير 1391

داستان عبرت آموز

داستان دو دوست ، شن و سنگ دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.یکی از آنها از سر خشم؛بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود؛سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید،روی شنهای بیابان نوشت “امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد”. آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در آب افتاد. نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد: “امر...
12 تير 1391

آدم ها

    دنيا پر است از انســان هايي با ظاهر زيبا كه هر روز لباسي نو بر تن مي كنند ولي نزديكشــان كه مي شوي بوي كهنگي انديشـه هايشان آزارت مي دهد ...   ...
30 ارديبهشت 1391

شعر

دوست داشتن را ميخواهم ولي دل بستن را نه! دل را كه به جاي بند كني هرجا كه باشي و در هر ساعتي ولي باز هم بند همانجاست!! فكر و حرف همانجاست!! دلت را بند لايقش كن همين و بس!! ...
30 ارديبهشت 1391